قاصدک‌ها در خلأ می‌شکفند

با تلالو پژواک نگاه به هندسه حادثه

برون از صدف کرخت تنهایی

در میغ سکوت ابدیت بیگانگی

بادی نمی‌وزد

عطر سرخ‌فام نفسی نیست

که شعله‌ور سازد

رخوت سکون هستی‌ام را

می‌گریزم در راه‌های نقشه گمشدگی

با پا‌های براماسیده

به سوی حقیقت

تا نرمی رشته‌های ظریفش را لمس کنم