من سایه سکوتم.
من سایه ای هستم که حقیقت بر نفس وجودم تابیده.
من در بین این خطوط، در بین رنگ ها و در بین اضداد اسیر شدم.
من سایه ای بدون گوش و زبانم، و تنهایی ام حرف رنگ ها را نمیفهمد.
همه چیز تار است؛ چشمانم را با اشک میشورم و با جهان بی جانی که در زیر سایه من دفن شده، ساز میزنم و میرقصم و مست می کنم.